جدول جو
جدول جو

معنی قم قلعه - جستجوی لغت در جدول جو

قم قلعه
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 12هزارگزی شمال خاوری مهاباد و 2هزارگزی خاور شوسۀ مهاباد به ارومیه. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 989 تن است. آب آن از رود خانه مهاباد و محصول آن غلات، توتون، حبوبات و صیفی و چغندر و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه مالرو و دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قِ زِ قَ عَ / عِ)
قلعۀ سرخ. سرخ حصار
لغت نامه دهخدا
(قِ قَ عَ)
قره چمن، دهی است جزو دهستان عباسی بخش بستان آبادشهرستان تبریز. دارای 1298 تن سکنه. آب آن از رود خانه سیاه چمن. محصول آنجا غلات، توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قِ کَ سَ)
دهی جزء دهستان کوهپایۀ بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در 35 هزارگزی شمال باختر آبیک و 9 هزارگزی راه عمومی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 128 تن. آب آن از چشمه سار و در بهار از آب برف. محصول آن غلات، بنشن، تاکستان، سردرختی. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان گلیم بافی و گیوه چینی است. تا زرجه بستان که در 3 هزارگزی آن واقع شده، میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دهی است از دهستان مهربان بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان که در 50000گزی شمال باختر کبودرآهنگ و 9000گزی خاور راه شوسۀهمدان به بیجار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 638 نفر است. آب آن از چشمه و قنات تأمین میشود. محصول آن غلات، لبنیات، انگور و میوه و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان قالیبافی است. راه گمی قلعه مالرو است که در تابستان از طریق گیتو اتومبیل به آن میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرن ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
نام قلعه ای است تاریخی واقع در سنجاق اورفۀ شهرستان حلب ساحل غربی شط فرات که از آثار باستانی رومیان است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ قَ عَ)
دهی از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد که در دو هزار و پانصد گزی شمال باختر اردل کنار راه کوهستانی مال امیر واقع است. کوهستانی و هوایش معتدل است و 120 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه بازفت. محصولش غلات، گردو، زردآلو و مختصری برنج. شغل اهالی زراعت وگله داری و راهش مالرو است. در این آبادی قلعه ای از آثار قدیم است و ساکنان این دهستان برای قشلاق به اطراف دزفول میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قو قَ یَ)
دهی است از دهستان گرم خان بخش حومه شهرستان بجنورد، سکنۀ آن 208 تن. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه اتومبیل رو دارد. این ده را به اصطلاح محلی قوچ قلعه نیز گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ قَ عَ گُ)
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 9 هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه 445 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قِ زِ قَ عِ)
نام چهار قلعه و یک خیابان است که در شمال طهران واقع است و مشهور میباشد
لغت نامه دهخدا
(تَ قَ عِ)
دهی از دهستان طارم است که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
نام محلی میان ایلیجا و مشاورک در راه تبریز به طرابوزان
لغت نامه دهخدا
(قَلْ عَ)
نام محلی براه حیدرآباد به خانه، در 16 هزارگزی حیدرآباد، میان حیدرآباد و نقده
لغت نامه دهخدا
(پَ قَ عَ)
نام قریه ای محقر در کوهستان شمالی تهران از دیه های شمیران و اکنون از ییلاقهای پایتخت است و آبشار آن معروف میباشد. کوههای پس قلعه دارای معدن سرب است. سابقاً اطلاع بر وجود این ده بعلت کوچکی و دورافتادگی وصعوبت طریق مشکل بود و بهمین سبب در مثل گویند: اگر فضول نباشد شاه چه میداند پس قلعه کجاست، مراد اینکه اگر شاه بر این قریۀ محقر و صعب الطریق خراج نهاده به سعایت نمامان است
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ عَ)
سفینه مقلعه، کشتی بابادبان. ج، مقلعات. (ناظم الاطباء). کشتی که برای آن بادبان ساخته باشند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مکانی واقع در ساحل چپ رودخانه ی گرگان، از شهرهای ترکمن
فرهنگ گویش مازندرانی
قلعه ای در شمال روستای سر محله ی بندرگز
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر، گردویی که پوستش به راحتی جدا شود
فرهنگ گویش مازندرانی